|
|
اگرچه بیتو رسیدم به فصل پایانی
چقدر منتظرت بودهام؛ نمیدانی
چقدر منتظرت بودهام که برگردی
رها کنی نگهام را از این پریشانی
همیشه غایب این قصه بودهای و مرا
کشانده فکر گناهت به صد پشیمانی
نخواه عذر بخواهی؛ نگو گرفتاری
نگو تو وقت نداری که سر بخارانی
همیشه در غزلم حس اتفاق کم است
به نام عشق بیا در غزل به مهمانی
تو اتفاق شو و مثل رود جاری شو
که متهم نشود شاعری به نادانی
نخند! دلخوشیام مضحک است. میدانم
تو سالهاست که شعر وداع میخوانی
و من نشستهام اقرار میکنم یک عمر
مرا به بند کشید آن دو چشم شیطانی
ببین به چشم نشان میدهند رهگذران
مرا که سنبل عصیانم و بدایمانی
دوباره با غزل پوچ رنگ میبازد
نگاه خاطره در تلخ بیت پایانی
+
تاريخ 4 / 4 / 1391برچسب:,ساعت 19:57 نويسنده ♥ ♪ ترنم ♥ ♪
|
♥♥♥---------♥♥♥
|